به گزارش شهرآرانیوز، شب گذشته تئاتر بزرگ میدانی «نوری در نیمروز» که به زندگی سردار پر افتخار دوران هشت سال دفاع مقدس، سردار شهید نورعلی شوشتری میپردازد به کارگردانی محمد جهانپا تمام میشود؛ اما این بار اجرای شبهای قبل متفاوت بود و حتی با شبهای بعد هم متفاوت خواهد بود.
این بار این نمایش مهمانی ویژه داشت که خودش نیز از تماشای این تئاتر شگفت زده شده و به وجد آمده بود. قرار بود طبق یک برنامه ریزی مخفی از کسی که سالها دوشادوش سردار زیسته و سختیها و شیرینیهای این زندگی که به رنگ خدا بوده را تجربه کرده و حالا جز یک عکس و چند خاطره چیزی از او در زندگی ندارد تقدیر شود؛ آن هم یک تقدیر متفاوت.
مجری برنامه به روی سن و صحنه نمایش رفته و بعد از خوشامدگویی و بیان رشادتهای سردار، اعلام میکند هر کدام از بانوان و دختران که دوست دارند از یک بانو که مایه افتخار ایران است و یک قهرمان ملی است تقدیر کنند به روی سن بیایند.
چند ثانیهای از درخواست وجیهه رفائی نمیگذرد که میبینیم سیل جمعیتی از تمام ردههای سنی از میان ۲ هزار تماشاگر به سمت صحنه میآیند؛ از دختران کوچک و نوجوان دهه نودی و هشتادی بگیرید تا خانمهایی که فرزندان شیرخواره خود را در آغوش گرفتهاند یا مادربزرگهایی که با همراهی نوه خود پا به صحنه گذاشتهاند؛
حتی خانمی باردار که پا به ماه است هم در میان این جمعیت خانمها دیده میشود، همه شان چادری هم نیستند که بگویم مذهبی اند، نه. این قدرت هنر است که همه افراد و علاقمندان را به اینجا، بلوار نماز و روبروی کوهشار در میان راهی خاکی کشانده است تا به تماشای «نوری در نیمروز» بنشینند.
نمیشود به راحتی جمعیت را شمارش کرد، بالغ بر ۳۰۰ نفر از کودک و نوجوان و جوان و میانسال و کهنسال به چشم میخورد که به هر کدام، گلی دادهاند تا از این قهرمان ملی تقدیر کنند و ارادت خود را به او نشان دهند، او کیست؟
در میانه صندلیهای چیده شده برای تماشاگران، راهی خاکی قرار گرفته که بخشی از صحنه نمایش است، راهی که در بخشی از اجرا سردار پرچم ایران را به دست گرفته و دوان دوان خود را به آن سوی صحنه میرساند تا پیروزی خود را اعلام کند.
همین راه گلباران شده است و زنی از انتهای مسیر به سمت صحنه میآید، نور صحنه او را همراهی میکند و هم زمان خانم رفائی او را معرفی میکند.
او طیبه دورهی سرولایتی همسر سردار شهید نورعلی شوشتری است. دختران و زنانی که روی سن قرار دارند او را تشویق میکنند. صحنه عجیب و پر ابهتی است. الحق که چیدمان زیبایی است؛ اینکه از زنی که سالها لحظه به لحظه با سردار زندگی کرده و دردها و خوشیها و ناخوشیهای یک زندگی را بیشتر اوقات در نبود همسر به دوش کشیده و از فرزندان و خانواده اش محافظت کرده است. این زن و این زنان شایسته چنین تقدیری هستند.
همسر شهید شوشتری بیش و پیش از همه برای تمامی حاضران و آنها که سعی کرده اند نام شهید را زنده نگهدارند دعای خیرش را بدرقه راهشان میکند و چه دعایی بهتر از دعای عاقبت بخیری در آخرالزمان.
طیبه دورهی سرولایتی از این همه تشویق بانوان و حاضران به وجد آمده و از ساخت نمایش «نوری در نیمروز» تشکر میکند و میگوید: نمایش خیلی خوبی بود. سردار خیلی اهل عکس و حرف نبود که بخواهد مصاحبه کند و مجموع خاطراتش خیلی کم بود؛ اما این نمایش تا حد زیادی خاطرات سردار را به خوبی گردآوری کرده است و باعث شد سردار شوشتری به واسطه آن بهتر دیده شود.
صحبتهای خانم سرولایتی طولانی نیست و تمام حرف هایش را به تشکر از نمایش و مردم خلاصه میکند، اما دیدن این دختران و زنانی که به روی سن آمده اند تماشایی است.
مثلا دختر ۱۰ سالهای که با اشک از همسر شهید میخواهد دعا کند تا راه شهدا را ادامه دهد، یا خانم بارداری که خود را به زحمت به روی سن و شلوغی جمعیت رسانده و تنها خواستهاش دعای خیر این همسر فداکار است تا فرزندش عاقبت بخیر شود یا مادری که فرزند یک سالهاش را در آغوش گرفته از خانم سرولایتی میخواهد دستی به روی سرش بکشد و برایش دعای خیر کند.
این صحنهها تمامی نداشت و هر کدام از آنها که میتوانستند ارادت خود را به شهید نشان دهند همسرش را واسطه قرار میدادند تا هم برایشان دعا کند و هم گلی که در دست دارند به او اهدا کنند.